“به نام پدر”
نه غزل، نه قصیده، نه حتی دوبیتی…
تو را سالها پیش،در کوچه های تنهایی گم کرده ام…
درد به استخوانم می رسد وقتی می بینم آسمان چشمانت ،حتی یک ستاره هم ندارد.
دلم چقدر برای صلابتت تنگ شده،چه بی رحمانه در لرزه های روزگار فروریختی و من نشسته ام در دامنه ی اندوه،به میلاد لبخند دختران و پدران می نگرم…
مه ناز نصیرپور
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.